top of page
آخرین خبرها
Search
قصه های مادربزرگ ۲ - ما زنده ماندیم
در چشمانی که اکنون دیگر برق جوانی را نداشتند یک نور ، یک برق امید دیده میشد. بر لبان ترک برداشته اش سایه ای از لبخند گاه پیدا و با یاد...

ghahrenam
Jul 16, 20246 min read
۵ views
۰ comment


قصه های مادربزرگ - ۱: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق!
آرام آرام سرش را از روی بالشی که سنگ بزرگی بود بلند کرد. چشمانش نیمی باز و نیمی بسته بودند. شگفت بود که خواب پریشان شب پس از هیجان روز...

ghahrenam
Apr 5, 20248 min read
۶۱ views
۰ comment


ما امروز به حمایت شما نیاز داریم!
bottom of page